درون سینه یی دارم پر آتش


دلی از آتشی چون آب رز خوش

به هم اضداد را چون ممتزج کرد


تعالی الله به یک جا آب و آتش

عجب خاصیتی دارد از اول


بود بیگانه اما آشنا وش

به آخر می کند اضداد را جمع


اگرچه ز ابتدا دارد مشوش

به وجه می گرو کن هر چه داری


کلاه و موزه و قربان و ترکش

همه جز دوست کل آفرینش


حجاب تست باید کرد ترکش

من و یک هم نفس کوهست و من نه


زمین گو هفت می باش و جهت شش

هوای حرص و آز الحمدلله


نزاری را ندارد در کشاکش